ایران، جنگی که دزدیده شد
چرا مردم ایران تنها ماندند، و چرا جهان نمیخواهد آزادیشان را بشنود؟
این مقاله را نوشتم چون در این روزها، هیچچیز عادی نیست.
چون دوباره خبرها پر شده از اسامی کشورهایی که ربطی به ما ندارند و تحلیلهایی که ما را نمیبینند.
چون یکبار دیگر، به اسم صلح، از ما میخواهند ساکت باشیم.
اما من دیدم.
من دیدم که خواهرها و برادرهایم در سال ۲۰۲۲، دوباره کشته شدند.
تکتک. در خیابان، در زندان، در خانه.
همانطور که در ۲۰۱۹ کشته شدند. همانطور که در ۲۰۲۰، با شلیک به پرواز اوکراینی، جانشان گرفته شد.
همانطور که سالهاست نسل به نسل، آزادی در ایران به قتل میرسد—با گلوله، با فقر، با سانسور.
و هنوز هیچکس اسمش را «جنگ» نمیگذارد.
ایران در حال جنگ است.
اما این جنگ نه مثل اوکراین است، نه مثل غزه.
در ایران، جنگ نه با تانک شروع شد، نه با بمب؛ بلکه با حجاب اجباری، با تحقیر، با ترس.
از مدرسه شروع شد، از دانشگاه، از یک موی بیرونافتاده، از یک «نه» ساده.
و در خیابانها، با خون هزاران جوان بیسلاح، به اوج رسید.
اما جهان آن را ندید.
جهان هنوز هم آن را نمیبیند.
رژیم ایران در سال ۱۳۵۷ با وعدهی استقلال و آزادی به قدرت رسید.
اما آنچه ساخت، یک دیکتاتوری مذهبی-نظامی بود.
رهبری مادامالعمر. انتخابات نمایشی. روزنامهنگار زندانی. شکنجه. اعدام. تجاوز. اعتراف اجباری.
و پشت همهی اینها، سکوت. سکوتی که با دلار و دیپلماسی خریده میشود.
مردم ایران اما چیزی دیگرند.
جوان، باسواد، اهل فرهنگ، منتقد، و بیشتر از هر وقت دیگر، آگاه.
و با وجود تمام فشارها، تمام سالها، باز ایستادند.
در سال ۲۰۲۲، با قتل مهسا امینی، دوباره به خیابان آمدند.
هزاران نفر کشته، هزاران نفر زندانی، چشمها کور، صداها خفه شد.
و هیچ دولت غربی، هیچ سازمان جهانی، حتی حاضر نشد این نسلکشی آرام را به رسمیت بشناسد.
رژیم ایران خود را مدافع فلسطین و رهبر مقاومت معرفی میکند.
اما این حمایت نه انسانی است، نه مردمی.
این یک استراتژی امنیتیست، برای فرار از پاسخگویی، برای خریدن مشروعیت، برای توجیه خشونت.
مردم ایران سالهاست که فریاد میزنند: «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران.»
نه از سر بیرحمی، که از سر خفگی.
چون هر بار که مردم ایران اعتراض کردند، حکومت به اسم دفاع از فلسطین، سرکوبشان کرد.
چون هر بار که فقر، بیکاری و گرانی مردم را له کرد، حکومت گفت: «ما برای فلسطین تحریم شدهایم.»
نه فلسطینیها مشکل ما هستند، نه لبنانیها، نه اسرائیلیها.
مشکل ما حکومتیست که از رنج دیگران برای کشتن مردم خودش استفاده میکند.
آمریکا، فرانسه، آلمان… همهشان مدعیاند طرفدار حقوق بشرند.
اما تاریخ نشان میدهد که این حمایتها انتخابی است.
آمریکا خمینی را از عراق به فرانسه آورد.
فرانسه به او پناه داد و انقلاب اسلامی را مشروع کرد.
اروپا سالهاست با ایران تجارت میکند، از ترس خلأ قدرت.
بایدن، ماکرون، شولز… هیچکدام از قتل عام ۱۴۰۱ چیزی نگفتند.
حتی وقتی ۱۵ هزار نفر بازداشت شدند، دنیا ساکت ماند.
غرب به فکر ثبات است، نه آزادی.
به فکر نفت است، نه مردم.
و هر رژیمی که «قابل کنترل» باشد، از نظر غرب «قابل قبول» است—even if it kills.
سازمان ملل؟ جمهوری اسلامی عضو شورای حقوق بشر آن است.
دادگاه لاهه؟ هیچ پروندهای علیه خامنهای، رئیسی یا سپاه باز نکرده.
یونسکو؟ از حجاب به عنوان «میراث فرهنگی» دفاع میکند.
اینها نهاد نیستند، دکورند.
نظام بینالمللی امروز، نه بر اساس عدالت، بلکه بر اساس زور و لابی شکل گرفته.
جنگل است، با کراوات.
ما از فلسطینیها متنفر نیستیم. ما از دروغ خستهایم.
ما از اسرائیل نمیترسیم. ما از سانسور میترسیم.
ما نه استعمارگر بودیم، نه اشغالگر، نه افراطی.
ما فقط میخواستیم زنده باشیم.
ما وطنفروش نیستیم. ما وطندزدیدهشدهایم.
ما نه بیریشهایم، نه بیصدا؛ فقط صدای ما را سانسور کردهاند.
اگر ایران هنوز زنده است، به خاطر همان نسلیست که بدون اسلحه، بدون رهبر، بدون حمایت جهانی،
فقط با فریاد آزادی، در برابر گلوله ایستاد.
و این نسل، فراموش نخواهد کرد.